یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک نوروز برفی

دیروز مشهد برف می بارید اونم چه برفی!!! خیلی هم سرد شده منم لباس گرم نیاوردم   

عرضم خدمتتون چندوقته ننوشتم الان نوشتنم نمیاد اول ازهمه که ما سال تحویلمون رو توی قطار شروع کردیم با یک هفت سین کوچولو و جمع و جور که همسرجان زحمت کشیده بود اماده کرده بود فقط چون دسترسی به تلویزیون نداشتیم مجبور شدیم خودمون شمارش معکوس کنیم بعدشم جیغ بکشیم این لوکوموتیو ران بی احساسمون هم نکرد حداقل یک بوقی چیزی بزنه !!!

الانم که مشهدم و دارم لیک لیک می لرزم و با مانتو لباس بهاری می رم عید دیدنی هییییع!!! سپهر جانمان سرماخورده و همین جوری کم غر می زد !که حالا  دوبرابر هم شده یعنی به جان خودم الان کاملا اعتقاد پیدا کردم که کلا جنس مذکر یکی از ژن های پایه اش ژن غر هست !! عروس های محترم توجه داشته باشن که این مادرای بیچاره این وسط بی تقصیرن به خدا !!...هر وقت همسر محترمتون غر می زنه لطفا به روح و روان مادر محترمه اش صلوات نفرستین چون به جان خودم  ربطی به تربیت مادرجانش نداره و همه اش زیر سر ژن مردانه اش هست !!!

دیروز که سپهر رو برده بودیم دکتر روی میز اقای دکتر عکس دختر ۸ ساله اش بود و خطاب به سپهر گفت ببین این دخترمه خیلی هم خوشگله پیانو هم می زنه قهرمان شنا هم هست پولدارم هست و منم بهش گفتم شوهر هیچ کاری نباید بکنه غیر از ماچ و بوسه!!! حالا اگه تو قول بدی بعدا که بزرگ شدی بیای خواستگاری دخترم منم به جای امپول برات قرص می نویسم !!! سپهر جانمان هم نیشش از این بناگوش تا اون بناگوش باز شد و گفت چشم   حالا از مطب که اومدیم بیرون سپهر می گه یادم باشه به دایی ممر بگم حتی منم تونستم زن پیدا کنم ولی اون نتونسته بعدشم با یک قیافه ی متفکری می گه البته کسی به اون زن هم نمی ده 

مهم نوشت : دارم ۳۶ ساله می شم   

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد