یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

...

من برگشتم البته دیروز اومدم ولی اینقده کار داشتم که تا اخر شب سرپا بودم اول از همه که باید می رفتم محضر واسه کارای سند خونه مستحضر هستین که تازه بعد از یک سال و نیم سند خونه حاضر شد!!!  بعدشم پروسه ی دلگیر چمدون باز کردن و نظافت خونه ی خاک گرفته و بعدترش تجهیز یخچال و فریزر خالی و برهوت !!!

سپهر جان رو راهی مدرسه کردم و طبق روال هر اول مهر از زیر قران ردش کردم ولی زمان چه زود می گذره هنوزم اول مهر هفت سال پیش جلوی چشمم هست  اون موقع خانواده ی سه نفرمون  باهم رفتیم جلوی مدرسه

خوب که سپهر رو فرستادم  اومدم سراغ موبایلم و دیدم از طرف مدرسه اس ام اس دادن که  فردا دانش اموزان لباس ورزشی را همراه داشته باشن و از هرگونه ورود با لباس ورزشی خودداری کنند  ...اخه اینا با خودشون فکر نمی کنن که یک مامانی ممکنه مرغ باشه راس ۹ بره بخوابه و از همه بدتر موبایلش رو از صبح چک نکرده باشه ..حالا من چی کار کنم ..مطمینا سپهرجان عصری با توپ پر تشریف میارن حالا باز خوبه بلوز ورزشیش رو زیر پیراهن فرمش پوشید و فقط  شلوار فرمش رو نپوشیده

هنوز داداش جان ایران تشریف دارن وتا نیمه ی مهرماه می مونه فقط خداکنه زودتر بیاد تهران

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد