یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

یک عدد مامان

مامان یک کودک سرطانی سابق

قربون صدقه

من یک عادتی دارم اونم اینه که وقتی قربون صدقه میرم از اصوات مختص خودم استفاده می کنم مثلا میگم چوکونی کوناسم بیا نازتو بنازم یا مثلا چوبودی یوداس مامانش یا گومبولی بولاسم 

در اتاق سپهر رو باز کردم و درحالی که یک بشقاب میوه ی پوست کنده براش می‌آوردم گفتم گومبولی بولاس مامانش بیا اینم میوه.... سپهر خیلی جدی گفت مامان جان میشه وسط کلاسم نیای لطفا.. اگر دو دقیقه زودتر میومدی، میکروفون من روشن بود و داشتم حرف میزدم و صدای تو، هم میرفت


نظرات 16 + ارسال نظر
انسان سه‌شنبه 27 آبان 1399 ساعت 20:47 http://1398siyah.blogsky.com

من به پسرم میگم قو قو
یا بو بویی
بچه ها عشقن
دختر پسر عشقن

بشرطی که بزرگ نشده باشن و جلوی دوستاش هم نگیم خیلی هم عالیه وگرنه که مثل سپهر من یک چشم غره میره

زهرا سه‌شنبه 27 آبان 1399 ساعت 20:49 http://Pichakkk.blogsky.com

بعد مثل جریان بام بام مبارک سر کلاس ستایش، حماسه ای دیگر می آفریدی


اتفاقا دایی ممر همون اول شروع دانشگاه بهم تذکر داد که مواظب باشم حماسه خلق نکنم و اینجا دیگه دانشگاه هست و سپهر مجبور میشه کلا ترک تحصیل کنه

کهکشانى سه‌شنبه 27 آبان 1399 ساعت 22:20

وااى فکر کنید میکروفون روشن بود

ابرو برای سپهر نمی موند و مطمئنم در کسری از ثانیه این وویس توی گروه های دانشگاه پخش می‌شد و سپهر هم کلا قید تحصیل رو میزد

ریحانه سه‌شنبه 27 آبان 1399 ساعت 23:49

بگو عزیزم صدا که سهله، من با شورت و سوتین تو ویدیو ستایش رفتم :)))))


خوشم میاد همه تون هم اون حماسه رو یادتون هست

تیلوتیلو چهارشنبه 28 آبان 1399 ساعت 00:47

عاطفه چهارشنبه 28 آبان 1399 ساعت 00:54

گومبولی بولاسم خودم بیا بفلم

خیلی حدی توصیه میکنم که رعایت کنی

یه بار که کلاس ستی رو به لباس زیبای خودت در حال چهار دست و پا رفتن به فنا دادی
حالا این دیگه دانشگاههه

‌وااااای
من هم کم مونده بود تو کلاس پسرم وارد بشم ولی به خیر گذشت.

آره باید مراقب باشم... اینجا دیگه دانشگاه هست و اینا هم فقط منتظر یک سوتی تا توی تمام گروه ها پخشش کنن
یکبار یکی از اساتید سرکلاس گفته بود هرکی صدای منو نمی شنوه یکدونه صفر تایپ کنه... اونوقت هنوز کلاس تموم نشده بود این تیکه ی استاد بیچاره با انواع کلیپ های مختلف توی گروه های دانشگاه پخش شد
دلم برای استاد سوخت

ربولی حسن کور چهارشنبه 28 آبان 1399 ساعت 06:19 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
اول تصویرتون توی کلاس ستایش
دوم صداتون توی کلاس سپهر
خدا سومی شو به خیر کنه
چی قراره ازتون پخش بشه خدا میدونه

سلام آقای دکتر
نه دیگه این بخیر گذشت و میکروفون سپهر خاموش بود... خلاصه هنوز برای دومی جا دارم

خورشید چهارشنبه 28 آبان 1399 ساعت 09:36

سلام
خدا رو شکر بخیر گذشت.طفلی ستایش و سپهر فکر کنم دائم استرس دارن مامانشون حماسه خلق نکنه
به نظرم خودتون یه کلاس مجازی شرکت کنین، بچه ها یک مقدار تلافی کنن
البته جدای از شوخی، کلاسهای خیلی خوبی مجازی برگزار میشن که توی این وضعیت نعمته

وااای خورشید من دلم برای دنیای واقعی تنگ شده
واسه استخر
خرید
مهمونی و دورهمی اصن یک بغل
درحال حاصر از هرچیز مجازی متنفرم
البته باهات موافقم که کلی کلاس آنلاین خوب راه افتاده

پریا چهارشنبه 28 آبان 1399 ساعت 09:42

چیزی به خلق حماسه دگر نمونده بود. حیف شد!!!! خخخخخخ
من فکر میکردم فقط من از این اصوات دارم!!!

آره چیزی نمونده بود
اااا پس پریا تو هم داری

الهه چهارشنبه 28 آبان 1399 ساعت 12:01

به خیر گذشته .ماه قبل یه جلسه آنلاین آموزش خانواده بود برای مدارس تیزهوشان دکتر روانشناس معروفی سخنران آنلاین بودن وسط مباحث جدی دوبار تمامی حضار حدود پانصد ششصد نفر آنلاین خانمی که پس زمینه در رفت وآمد بودن با لباس توخونه داشتن میدیدن و کسی نمی تونست چیزی بگه تا بالاخره آقای دکتر متوجه شد و جوری تنظیم کرد که فقط صورتشو درشت از زاویه زیر چونه نشون میداد.خلاصه ماجراهای آنلاین ادامه دارد ....

وااای طفلی اون آقای دکتر
اصن این کلاس های آنلاین مکافاتی شدن ها
معلم ستایش که یک نمای بسته می گیره که فقط نیم تنه ی خودش و تخته ی پشت سرش مشخص هست

سپیده چهارشنبه 28 آبان 1399 ساعت 12:15 http:// detari.blogfa.com

وااای خدا کلی خندیدم، خداییش حق داشت

پریسا چهارشنبه 28 آبان 1399 ساعت 23:17

من یکبار مجبور شدم وسط وبینار دخترم راشیر بدم البته حواسم بود زاویه را طوری تنظیم کردم که فقط قاب صورتم با مقنعه خیلی درشت پیدا بود حالا اون وسط نوبتم بود صحبت کنم

وااای پریسا
من الان دلم ضعف رفت برای اون نی نی که شیر میخوره
عاشق بچه ام

زهرا چهارشنبه 28 آبان 1399 ساعت 23:47

سپهر خیلیییی اروم و منطقی باهاتون برخورد کرده خیلی
بنده خدا بچه ها عادت کردند


تازه دیشب می خواستم ببوسمش و طبق معمول نمی ذاشت، منم تهدید کردم که اگر الان نبوسمش، صبح سرکلاس میام و یک بوس گنده ی صدادار می کنم

ویرگول پنج‌شنبه 29 آبان 1399 ساعت 15:47 http://Haroz.blogsky.com

کلی خندیدما
بنده خدا سپهر البته الان می خندیما اما اگر پخش شده صداتون سر کلاس سپهر دیگه نمی خندیدم بلکه باید گریه می کردیم

افق شنبه 1 آذر 1399 ساعت 10:43 http://ofogh1395.blogsky.com

مادر مترصد فرصت دیگر برای حماسه آفرینی
مشعوف شدم خیلی

ناشناس یکشنبه 16 مهر 1402 ساعت 08:03

منکه خودم اگه پسری بهم پیشنهاد ازدواج نداده باشه قربون صدقه هام حالت خواهر و برادری یعنی به چشم یه برادر قربون صدقه اش میرن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد